بیمارستان و عمل دست پرهام
سلام پرهام عزیزم بازم با تاخیر اومدم شرمنده فکرم خیلی مشغول بود و ذهنم درگیر تر از اون بود که بیام و همه خاطرات عمل دستت رو به خاطر بیارم و بنویسم ولی امروز صبح خداروشکر دیدم که دیگه همه بخیه ها هم جذب شدن و نخهاش هم افتاده و خداروشکر دستت خوب شده و الان دیگه فقط جای عمل رو دست کوچولو خوشگلت مونده که اونم زوده زود از بین می ره حالا که خیالم راحت شده از لحظه اول برات می نویسم روز یک شنبه 2/7/91 صبح به همراه بابا بعد از خداحافظی از مامانی و بابائی و عزیزم و بابا رضا راهی بیمارستان شدیم وقتی رفتیم پذیرش گفتن که جا ندارن و اتاق خصوصی رو هم که اصلاً حرفشو نزن زنگ زدیم خاله سامی اومد و قرار شد تا ساعت 11 صبر کینیم که برامون اتاق خالی ...
نویسنده :
شیوا
9:23